شعري زيبا

شعري زيبا

 

   

تمام راه ظهور تو  بار گنه بستم


دروغ گفته ام آقا كه منتظر هستم



كسی به فكر شما نیست راست می گویم

دعا برای تو بازیست راست می گویم 



اگرچه شهر برای شما چراغان است 

برای كشتن تو نیزه هم فراوان است 



من از سرودن شعر ظهور می ترسم 

دوباره بیعت و بعدش عبور می ترسم 



من از سیاهی شب های تار می گویم 

من از خزان شدن این بهار می گویم 



درون سینه ما عشق یخ زده آقا 

  تمام مزرعه هامان ملخ زده آقا 



كسی كه با تو بماند به جانت آقا نیست 

برای آمدن این جمعه هم مهیّا نیست





|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : تاج بخشيان
تاریخ : یک شنبه 15 دی 1392
مطالب مرتبط با این پست